دانلود پروژه روانشناسی ، پایان نامه رشته روان شناسی

دانلود پایان نامه و پروژه رشته روان شناسی

دانلود پروژه روانشناسی ، پایان نامه رشته روان شناسی

دانلود پایان نامه و پروژه رشته روان شناسی

درباره مدگرایی

در باره مدگرایی

در مورد مدگرایی
 
فهرست 
 
چکیده  2
اهداف  3
مقدمه  4
بررسی تبادل فرهنگی و جهانی شدن  6
فرهنگ  7
هویت  8
ابعاد هویت ملی  8
هویت ایرانی در روند جهانی شدن  9
ولنتان  11
جشن ولنتاین در ایران  12
جهانی شدن ولباس   14     
فرهنگ
لباس
مد و مد گرایی
نتیجه گیری  22
منابع  24
  چکیده
خداوند انسان را به گونه ای آفرید که همیشه از حالت یکنواختی گریزان بوده و دائماً در پی تحول و نوآوری می باشد و همین ویژگی انسان بود که انسان را به مراتب عالیة حقیقت و علوم مختلف آن هدایت نموده است 
با نظر به اینکه در جامعة امروزة ایران مدگرایی بسیار مورد توجه جوانان قرار گرفته و به یکی از موضوعات روز تبدیل شده است  بر آن شدیم تا در این رابطه بیش از آن چه در اذهان عمومی می گذرد تحقیق کنیم تا به این وسیله ریشه های این پدیده را شناخته و در جهت اصلاح فکر خود و خوانندگان این تقریر برآییم  
امروزه جوان ما خود را در مقابل مدهای مختلف می بیند  اگر دیروز جامعه فقط ارتباط با یک یا چند فرهنگ داشت ، شاید بهتر می توانست مدی که برخواسته از فرهنگ بومی و خودی باشد را انتخاب کند  اما امروزه این مسئله به مراتب سخت تر و پیچیده تر است  
بحثی که در ابتدا ذهن هر انسانی را به خود جلب می کند این است که مدی که باید مورد استفاده قرار گیرد برخواسته از فرهنگ بومی باشد یا فرهنگ بیگانه و یا تلفیقی از فرهنگ بومی و بیگانه 
البته با در نظر گرفتن اینکه تمام نمادهای جامعة ایرانی با دین اسلام تلفیق شده و تمدن اسلامی ایرانی را ایجاد کرده توجه به نظر دین در وهلة اول بسیار خودنمایی می کند پس به ارزش های دینی باید توجه کافی را مبذول داشت زیرا در غیر این صورت هماهنگی ایجاد شده در طی قرنها از دست خواهد رفت و لطمات جبران ناپذیری به فرهنگ جامعه وارد می شود  یکی از عوامل تأثیر گذار بر این قسمت از فرهنگ جوامع ، جهانی شدن است  
فرآیند جهانی شدن ، از طریق شبکة ارتباطی جهان گستر و حوزة عمومی مجازی ناشی از آن ، فضاها و امکان های جدیدی برای نقد تعریف رسمی از هویت ملی و باز تعریف آن و تقویت خود آگاهی بدیل فراهم می کند  حال اگر فرد در جریان این فرآیند از یک طرف با عناصر فرهنگی و هویت خود کمتر مواجه شود و از سوی دیگر با سیلی از تعاریف جالب و بسیط فرهنگ دیگری مواجه شود ، خود آگاهی اش نسبت به فرهنگ خودی کم شده و انتخاب دیگری نه به دلیل مقایسه ، بلکه به دلیل فزونی تعاریف است  
تهاجم فرهنگی و زیر پا گذاشتن هر آنچه قدیمی و مربوط به فرهنگ کهن می باشد محصول همین نداشتن خودآگاهی و شناخت است  
به طور خاص در ایران که از یک طرف دارای فرهنگی کهن و اصیل است و از طرفی خودآگاهی نسبت به این فرهنگ کم می باشد باعث شده امروزه تنها یک نام از آن فرهنگی که همه آن را اصیل می دانند باقی بماند  
 
اهداف
1آشنایی با مبحث مدگرایی و تأثیرات ان در جوامع امروزی 
2بررسی تأثیر جهانی شدن بر مدگرایی 
3نقش فرهنگ در مدگرایی
4آشنایی با یکی از ظواهر مدگرایی: جشن‌های ولنتاین 
5نقش جهانی شدن بر چگونگی انواع لباس
 
مقدمه
از آنجا که روز به روز بر اکتشافات و تحولات انسان افزوده می شود و او را از یک زندکی یکنواخت و خسته کننده به یک زندگی پر تحرک ، جذاب ، شاداب و متنوع سوق داده است 
پیروی انسان از مد را می توان در جنبه زیبا خواهی ، تنوع پسندی و کمال جویی که ریشه در وجود او دارد و جزءلاینفک وجودی او محسوب می شود جستجو کرد 
اگرچه امروز بعضی مدها وارداتی و غیره بومی می باشند ، اما نمی توان مد را فقط با معنای قرضی و وارداتی بنامیم  اگر مد را در زمینه های مختلف  حاصل خلاقیت و نوآوری خود بدانیم درک درست ، حقیقی و شیرینی از مد خواهیم داشت  
وقتی لایه های زیرین جامعه متحول می شود این تحول لایه های زیرین خودشان را در چیزی به نام مد ظاهر می ساند  یعنی مد در حقیقت بازتاب و انعکاس تحول فرهنگی در سطح جامعه می باشد و به همین دلیل است که اگر بخواهیم بگوییم عمر یک مد تا چه اندازه ای است و یا به عبارت دیگر یک مد تا چه اندازه ماندگاری دارد ، باید به تحول و ماندگاری و تغییر لایه های زیرین فرهنگی جامعه برگردیم ، هرزمان که لایه های زیرین متحول شد در مد هم تغییر و تحول ایجاد خواهد شد  
اگر باور داشته باشیم که انسان تحول و تنوع خواه است و دائماً در پی خلاقیت و نوآوری می باشد ، مد هم به تبع آن تحول خواه و دائماً طبق زمان تغییر خواهد کرد 
روزی در جامعه تلویزیونی وجود نداشت و مردم از این گزاره فرهنگی محروم بودند و مد هم طبق مقتضیات آن زمان شکل می گرفت وقتی تلویزیون به عنوان یک گزاره فرهنگی مهم و تأثیرگذار وارد میدان شد به تبع مد هم طبق این گزاره ( که لایه های زیرین جامعه را متحول کرد ) تغییر کرد و مدهای جدید به وجود آمد 
امروز اینترنت جای خود را به جای تمام گزاره های فرهنگی چه در زمینه اطلاع رسانی ، چه در زمینه تأثیرگذاری ( اگر چه گذاره های دیگر هم وجود دارند و تأثیرات خود را می گذارند ) یعنی یک ارتباط گسترده و همه جانبه رهنگی پا به میدان تحول گذاشت  
قبل از تلویزیون مردم وابسته به یک فرهنگ بودند ، بعد تلویزیون ارتباط او به چند فرهنگ دیگر گسترش یافت و اما در عصر اینترنت یک انسان می تواند بدون هیچ محدودیت و کمترین صرف وقت به تمامی فرهنگ های جهانی و بعضأ متضاد با فرهنگ خودی و بومی دسترسی داشته باشد  این یک مقوله ی بسیار پیچیده و ماهرانه ای است هم در زمینه ساختار و تحولات فرهنگی و هم بازتاب و انعکاس آن که مد باشد  امروز جوان ما خود را در مقابل فرهنگ ها و مدلهای مختلف می بیند   اگر دیروز جامعه فقط ارتباط با یک فرهنگ و یا چند فرهنگ داشت شاید بهتر می توانست مدی که برخاسته از فرهنگ بومی و خودی باشد را انتخاب کند ، اما امروز این مسئله به مراتب سخت تر و پیچیده تر است

اعتیاد به مواد مخدر

اعتیاد به مواد مخدر در جوامع مختلف

این فایل با فرمت word و آماده پرینت میباشد

 
 افزودن
 
فهرست مطالب
مقدمه ۴
بیان مسئله ۵
دیدگاه‌های نظری دقیق ۸
مهمترین نظریات انحرافات ۹
۱- نظریة بی‌هنجاری ۹
۲- نظریه تضاد ۱۰
۳- نظریه پیوند افتراقی ۱۱
۴- نظریه برچسب (انگ زنی) ۱۲
۵- نظریه ناهماهنگی ۱۳
۶- نظریه انحراف از هنجارها ۱۴
علل اعتیاد از نظر فریمان و اسکات ۱۴
علل اعتیاد از نظر «فایت استون» ۱۵دمه
  زندگی اجتماعی انسان تحت حاکمیت قواعد و هنجارهای اجتماعی است. اگر ما از قواعدی که انواع رفتار را در زمینه‌های معینی به عنوان رفتارهای مناسب و رفتارهای دیگری را به عنوان رفتارهای نامناسب تعریف می‌کنند، پیروی نمی‌کردیم، فعالیتهایمان دستخوش هرج و مرج می‌گردید.
از سوی دیگر زندگی اجتماعی انسان با پدیده‌های اجتماعی نمود می‌یابد. پدیده‌های اجتماعی در واقع واقعیت‌هایی هستند که جزء ذاتی زندگی اجتماعی بشر می‌باشند. حال اگر برخی از این پدیده‌ها در وضعیتی قرار گیرند که از سوی جامعه، منفی تلقی شوند، ممکن است که در حیات مطلوب اجتماعی اثر نامناسب گذارده و یا آن را تهدید نمایند. اما باید دانست که تلقی منفی از یک پدیده اجتماعی در همه جوامع یکسان نیست و شاید معدودی از این پدیده‌ها را بتوان یافت که وجود آنها در تمام یا اغلب جوامع همراه با تلقی منفی باشد. همچنین در یک جامعه خاص نیز تشخیص مثبت یا منفی بودن یک پدیده در میان گروه‌ها یا افراد مختلف، لزوماً یکسان نمی‌باشد. در این میان تلقی رهبران سیاسی جامعه، فراتر از یک تلقی فردی بوده و به مقدار زیادی در روند حیات جامعه تأثیر دارد. 
 
اعتیاد به مواد مخدر یکی از مسائل مبتلا به امروز جهان است. پدیده‌ای است که بیش از پیش نسل امروز و فردا را تهدید به نابودی می‌کند و این امر تقریباً درد جدیدی است، روزی نیست که سمینارها و کنفرانس‌هایی با شرکت عده‌ای صاحب نظران دنیا در زمینه‌های جرم شناسی، روان شناسی، جامعه شناسی و… تشکیل نگردد و در پی از بین بردن این درد بی‌درمان نباشند. ولی از آنجا که در فکر شناخت زمینه‌های اعتیاد بر نمی‌آیند غالباً طرق درمان پیشنهادی آنان نیز چاره درد نمی‌کند. این است که می‌بینیم هر روز بر تعداد معتادین چه در ایران و چه در جهان افزوده می‌گردد. 
 
بیان مسئله 
مصرف مواد مخدر همچون خشخاش، هروئین، تریاک، ماری جوانا و … تا حدودی بهتر از دیگر انواع انحرافات نشان می‌دهد که تا چه حدی هر جامعه، برحسب زمان، مکان، جنس، سن، قوم، قبیله و طبقه مسائل جامعوی را تعریف و ارزش‌گذاری می‌کند. 
 
امروزه مصرف این مواد و امثال آن، آثار مخرب اعتیاد و قاچاق انواع مواد مخدر بر ساختار سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جوامع آسیب رسانده و نه تنها بصورت یک تهدید ملی بلکه فراتر از مرزهای ملی بصورت یک مسئله پیچیده جهانی در آمده که شعاع مضرات و اثرات زیانبار آن گریبان‌گیر کشورهای بی‌شماری شده است که شدت و وسعت این بحران که از گذشته‌های دور بر جامعه جهانی سایر افکنده برحدی که علاوه بر مسئوولین کشورهای توجه بسیاری از صاحبنظران و کارشناسان مسائل علوم اجتماعی را نیز به خود معطوف نموده و علی رغم رویکردهای جامع و تمهیدات اتخاذ شده در حل و کاهش این معضل در سطح ملی، منطقه‌ای و جهانی، هر روز عملاً شاهد وخامت بیشتر اوضاع و تشدید این مسئله مهم می‌باشیم. 
 
اما اینکه چرا و چگونه اعتیاد بر مواد مخدر به عنوان مسأله تلقی می‌شود، بیشتر مربوط به نظر افراد و تجربه شخصی آنان است. چرا که در سالهای اخیر تعداد فزاینده‌‌ای از مدم عام شهرها طرز تلقی بامدار او اغماضی را پذیرفته‌اند و معتقد شده‌اند که این قوانین هستند که مواد مخدر را خطرناک جلوه می‌دهند و در نتیجه مسائل مربوطه را نیز پدید می‌آورند. با این وجود در جامعه ما بسیاری از مواد مسأله ساز تلقی می‌شوند زیرا که اغلب آنها، افراد را ناکار می‌سازند و توانائی آنان را برای ساماندهی امور خویش، اداره زندگی شخصی و خانوادگی دچار اختلال می‌کنند. 
 
و این مسئله بدان علت است که با مصرف این مواد، فرد معتاد حرمت ارزش های اخلاقی و جر هنجارهای جامعوی را پاس ندارند و در نتیجه قوانین را زیر پا گذارند و با پرخاش موجبات آزار دیگران را فراهم آورده و در نهایت دست بجرایم و جنایات آشکار یا پنهان مالی یا جانی بزنند. 
 
اگر این واقعیت را بپذیریم که انسان موجودی است اجتماعی و ساخته پرداخته بنیادهای فرهنگی، اقتصادی و روابط و مناسبات اجتماعی جامعه‌ای که در آن پرورش یافته، پس ناچار باید این به این حقیقت که پدیده‌های ناهنجاری همچون، دزدی، روسپیگری، اعتیاد و … نیز ناشی از مناسبات و روابط حاکم در درون یک جامعه است. به این ترتیب مشخص می‌شود که اعتیاد نه یک بیماری شخصی. بلکه یک عارضه اجتماعی است. به عبارت دیگر باید در کنار مسائل تاریخی و سیاسی گرایش به اعتیاد ـ که البته از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است ـ به جنبه‌های اجتماعی و فرهنگی آن نیز توجه کافی مبذول نمائیم و ساده‌انگاری مسئله را تنها در روابط با معتاد و خصوصیات شخصی و روانی آن ملاحظه کنیم. چرا که اعتیاد یک مشکل اجتماعی است و باید در عمق جامعه ریشه‌یابی شود.
 
معمولاً واکنش اجتماعی مردم در مورد مصرف مواد مخدر در طول قرون متفاوت بوده و متأسفانه باید به این حقیقت تلخ اعتراف نمود که اعتیاد را بیشتر یک مسئله شخصی و فردی می‌دانند نه اجتماعی و این در حالی است که اعتیاد یک مسئله اجتماعی است و نه شخصی. ما هنوز هم در دوره‌ای هستیم که تصویر یک «معتاد محکوم است»، «مغعتاد مظنون است» و … در جامعه ما بدون اینکه بیان کرده باشند رواج دارد، تا شاید بتوان از شیوع آن جلوگیری کرد و اجرای قوانین را تشدید نمود اگر امروز، نسل جوان دیگر به شعارهای ضد اعتیاد اعتقادی ندارند بدین سبب است که انواع جدید از مواد و فرا شدهای مخدر در اختیار آنان قرار می‌گیرد. 
 
بنابراین مسئله گرایش جوانان به مواد مخدر از این نظر اهمیت دارد که پاره‌ای از عوامل اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی و فرهنگی، در زمینه‌های آماده فرد را به سمت اعتیاد سوق می‌دهند. به بیان دیگر «معتاد شدن» ارثی نیست بلکه مجموعه‌ای از شرایط فوق که دارای ریشه‌های متفاوتی هستند، زمینه ساز اعتیاد می‌شوند. در هیچ موردی کنش اعتیاد از نسل پیشین به نسل پسین به میراث نمی‌رسد، بلکه تنها گرایش بدان است که می‌تواند جنبه ارثی داشته باشد. بدینسان است که افراد تحت تأثیر انگیزه‌های جرم زای جامعه در معرض جرم قرار می‌گیرند.
 
در نتیجه از آنجا که شخصیت فرد معتاد محصول کارکردهای زیستی ـ جامعوی است. اهمیت طرخ و پرداختن به این مسئله که چرا جوانان به سمت اعتیاد کشیده می‌شوند و نقش عوامل اقتصادی و اجتماعی در این میان به روشنی هویدا می‌شود. 
 
دیدگاه‌های نظری دقیق 
جامعه شناسان برای فهم عمل انجرافات به عوامل اجتماعی و فرهنگی شکل دهندة رفتار انسان توجه دارند و در تبینهای جامعه شناختی خود بر ساخت اجتماعی الگوهای کنش متقابل فرد و دیگر اعضاء جامعه تکیه کرده، بر موارد زیر اشاره می‌‌کنند: 
1) جامعه پذیری ناقص
بر اساس این نظر اگر فردی به درستی اجتماعی نشده باشد، هنجارهای فرهنگی را در شخصیت خود عجین نمی‌سازد و به همین سبب نمی‌تواند میان رفتار شایسته و ناشایسته تمایز بگذارد. 
2) انحراف آموختنی است:
جامعه شناسان معتقدند که بسیاری از رفتارهای انحرافی، اکتسابی و قابل انتقال از شخص به شخص دیگری است.
3) نارسائیهای فرهنگی و ساختار اجتماعی: 
هر جامعه نه تنها هدفهای پذیرفته شدة فرهنگی دارد، بلکه وسایل پذیرفته شده را نیز برای نیل به این هدفها در اختیار دارد. هرگاه به عللی این وسایل در اختیار فرد گذاشته نشود احتمال می‌رود، منحرف گردد. 
 
مهمترین نظریات انحرافات
1- نظریة بی‌هنجاری 
بی‌هنجاری حاصل وضعیت آشفته‌ای است که هنجارها از بین رفته و یا در تضاد قرار گرفته‌اند. جوامعی که در آنها بی‌هنجاری به شکل وسیع وجود داشته باشد، از آنجایی که اعضای آن جامعه برای رسیدن به مقاصد مشترک، خطوط راهنما در اختیار ندارند و احساس جدایی و بی‌جهتی می‌کنند، در خط تلاش قرار می‌گیرند. 
هنگامی که فرد دچار حالت «آنومیک» می‌شود، وابستگی و احساس تعلق خود را به گرئوه از دست می‌دهد، هنجارهای گروهی را بعنوان سرمشق نمی‌پذیرد و از آنها می‌گریزد و برای مدتی در بی‌هنجاری یا دقیق‌تر در کم هنجاری و یا کژهنجاری به سر می‌برد. زیرا هنجار مطلوبی نمی‌یابد تا جایگزین هنجارهای پیشین سازد. 
 
برای اطمینان، البته تمام هنجارها را از دست نمی‌دهد ولی خودش را کنار می‌کشد و کمتر خود را با دیگران همنوا و همسان می‌یابد. (شیخاوندی، 13).
جامعه شناسی به نام «م. مک آیور» آنومی را بدینسان تعریف کرده است: « آنومی عبارت از حالت ذهنی کسی است که به اخلاقیات حاکم و خاستگاه آن پشت پازده، دیگر اقتصادی به جمع جامعه خویش ندارد و خود را مجبور به تبعیت و پیروی از آنها نمی‌بیند. انسان آنومیک، از نظر ذهنی کنترل می‌شود و به تمایلات خود می‌پردازد و مسئوولیت هیچ چیز و هیچ کس را نمی‌پذیرد. (شیخاوندی،13).
 

تربیت کودکان و نوجوانان به وسیله آموزش و پرورش

تربیت کودکان و نوجوانان به وسیله آموزش و پرورش

فهرست
مقدمه   ۱
چکیده تحقیق   ۶
رهنمودها و سفارشات دینی   ۱۰
لزوم شناخت تفاوتهای فردی و جلوگیری از آموزشهای غلط   ۱۵
ناسازگاریها و انگیزه‌های آن در خانه و مدرسه   ۲۰
نبود اتاقهای مشاوره و مشاور   ۲۵
اثرات سوء تنبیه بدنی و علل بکارگیری تنبیه   ۳۲
نتیجه‌گیری   ۳۹
زیرنویسهای این تحقیق   ۴۵
فهرست منابع و ماخذ   ۴۶
  مقدمه 
«... یکی از نهادهای مهم اجتماعی، نهاد آموزش و پرورش است که مسئولیت مهمی را در تربیت کودکان، نوجوانان، جوانان بر عهده دارد.
امروزه آموزش و پرورش بیشتر به شکل رسمی و شهری و سازمان یافته در سطحی گسترده جریان داشته و ارتباطی تنگاتنگ با رشد اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی، توسعه علمی، صنعتی و اقتصادی دارد. نگاه گسترده به نقش آموزش و پرورش به عنوان عاملی موثر در فعلیت بخشیدن به امکانات بالقوه و ذاتی افراد، انتقال اندوخته تجارب گذشتگان،ارائه ارزشهای مطلوب، افزایش معلومات و ایجاد مهارتهای لازم در اجزاء برای زندگی و بالاخره تسهیل سیر حرکت وجودی آدمی به سوی کمال و قرب الی‌الله، اهمیت امروزه این نهاد اجتماعی را بیش از پیش نشان می‌دهد.
و کل نظام آموزش و پرورش، در حقیقت نظامی است تربیتی که امروزه روی فرد انسانی پیاده می‌شود و این انسان با صفات و ویژگیهای متعدد و متنوعی که دارد، موجودی بسیار پیچیده و استثنایی است که تربیت و هدایت وی بدون شناخت دقیق این صفات به درستی و آسانی مقدور نخواهد بود.
شناخت، تنها از راه مطالعه چند کتاب با چند مورد خاص پیدا نمی‌شود، بلکه به ممارست و عمل نیاز دارد. و تربیت (آموزش و پرورش) با کوشش برای تغییر رفتار فرد، هنگامی و در صورتی موفقیت‌آمیز خواهد بود که مربی، اعم از مادر و پدر و معلم موضوع تربیت را درک کند و او را انسانی بارآورد که لازمه یک جامعه ایده‌آل باشد.
انسان شدن یا به خصایص انسانیت دست یافتن و آراسته شدن جز از راه «تربیت سالم» امکان ندارد. تربیتی که به کلیت رفتار انسان توجه دارد و بهره‌مندی از زندگی سالم را هدف عمده خود تلقی می‌کند. تربیتی که امروز انسان را فدای آینده نمی‌کند بدون این که از آینده او ارزش حیاتی آن غافل باشد.
البته نباید از نظر دور داشت که نهاد آموزش و پرورش از نظر تربیتی پس از خانواده قرار دارد. همچنان که از دیدگاههای متفاوت و مستند علوم زیستی- تربیتی از جمله روانشناسی، تربیت اولیه کودک و خودآدمی در محیط خانواده پایه‌ریزی می‌شود که بعد از آن طبعاً وارد خانه دوم یعنی مدرسه شده و بعد به اجتماعی بزرگتر از هر دو اجتماع قبلی به نام جامعه قدم می‌گذارد.
پس خانواده به عنوان نخستین گروه راهنمایی - تربیتی، با دوام‌ترین عاملی است که در رشد شخصیت تاثیر می‌گذارد. تاثیر خانواده بخصوص در شیئی اولیه کودک نقش‌پذیری بیشتری دارد و از اهمیت بیشتری برخوردار است. کودک در محیط خانوادگی خود و به وسیله آن با زندگی جمعی و فرهنگی جامعه خود آشنا می‌شود.
به طور کلی، فرهنگ و ماهیت زندگی خانواده، روابط والدین با یکدیگر و با فرزندان، سن و روابط فرزندان با یکدیگر موقعیت اقتصادی و اجتماعی خانواده، افکار و عقاید و آداب و رسوم متداول در خانواده، در رشد و تکامل روانی و شخصیت فرد موثرند. در این اثنا و در همان هنگام که احتمالاً فکر می‌کنیم خانواده‌ها مطمئن‌ترین مکان برای تربیت سالم هستند؛ از همین مکان امن و مطمئن فرزندانی بیرون می‌آیند که هر چند وارد مدرسه می‌شوند و تحت تربیتی اصولی‌تر قرار می‌گیرند ولی اندرون تاریکی از بار غم و اندوه و مشکلات با خود به محیط مدرسه می‌آورند که اگر خوب جهت داده نشوند احتمالاً خسارت جبران ناپذیری را به پیکره خود، مدرسه و در نهایت یک نظام تربیتی تدوین شده وارد سازند. مشکلاتی که حاصل دیده‌ها و شنیده‌های خود دانش‌آموز از اعمال و رفتار والدین خود می‌باشد و او تا مرحله ورود به فضای دیگری غیر از خانه آنها را لمس کرده و تحت تاثیر نقاط منحنی آن مسائل قرار گرفته است.
به طول کلی، طبقه‌بندی مشکلات نوجوانان- از بدو ورود به دوره راهنمایی تحصیلی تا اواسط دوره آموزش متوسطه- بر حسب اهمیت و فراوانی عبارتند از: 
روابط خانوادگی، مشکلات مادی، مشکلات مدرسه‌ای، معلمان، روابط با جنس موافق و مخالف، چگونگی گذراندن اوقات فراغت، مشکلات سازشی و غیره که عواملی از جمله: ترس، نگرانی، کم رویی، خشم، حسادت، احساس حقارت، اضطراب، ناکامی، تعارض و ... را سبب شده که پیامدهای حاصل از این مشکلات و عوامل به عنوان بخش عمده‌ای از معضلات، مدارس‌ ما را درگیر مسائل پیچیده رفتاری و تربیتی می‌کند ...
در حالی که یک نظام تربیتی سالم معتقد است که انسان وقتی می‌تواند از سعادت واقعی هر دو جهان برخوردار شود که دست و دل و مغز او هماهنگ تربیت یابند و او از بدن سالم، عاطفه سالم و فکر سالم بهره‌مند گردد.
مولانا می‌فرماید:
هر کسی از ظن خود شد یارمن
سر من از ناله من دور نیست
وز درون من نجست اسرار من
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
 
علاوه بر شناخت هر یک از دانش‌آموزان، آگاهی به عواملی که رفتار آنان را نیز برانگیخته است ضروری می‌نماید. و لزوم دستیابی به این آگاهی، پرداختن به درون و اسرار ناگفته خود دانش‌آموز است که وظیفه‌ای است بس خطیر و حساس که توجه مربیان ومسئولین تربیتی مدرسه را می‌طلبد.
زیرا با نفوذترین و محبوبترین فردی که می‌تواند در این مرحله حساس (تربیت) به فراگیر کمک کند، معلم است، به همین جهت دانش‌آموزان، معلم را به عنوان یک الگو می‌پذیرند و از رفتار و گفتار و اخلاق خوب و بد او سرمشق می‌گیرند و خود را با وی همسان می‌سازند. دانش‌آموزان همه اعمال و رفتار معلمان و مدیر و حتی خدمتگزار مدرسه را زیر نظر دارند و از طرز برخورد معلمان با مدیر مدرسه، معلمان با یکدیگر، معلمان با دانش‌آموزان، درس می‌گیرند و از اخلاق و رفتار معلم، از طرز اداره کلاس، رعایت عدل و انصاف در نمره دادن، از وقت شناسی و رعایت نظم، از دلسوزی و مهربانی از خوشرویی و فروتنی، از دینداری و التزام به ضوابط شرعی، از اخلاق خوش و با ادبی، از خیرخواهی و نوع دوستی معلم نکته‌ها می‌آموزند. همچنین از اخلاق و رفتار و کردار بد معلمان متاثر می‌شوند و خود را با آنان همسان می‌سازند.
کوتاه سخن این که شغل معلمی حساسترین و پر مسئولیت ترین شغلهاست.

مقاله خانواده و نقش خانواده در مهرورزی

خانواده و نقش خانواده در مهرورزی

بیماری محبت
مرز بین رفتارهای سالم و ناسالم چیست؟ این سؤال بر اساس رویکردهای مختلف، پاسخ‌های متفاوتی در روان‌شناسی دارد. 
در بسیاری از موارد، تشخیص رفتار سالم از ناسالم آن چنان که عامه تصور می‌کنند، کار راحتی نیست. حتی اگر این چنین تشخیص‌هایی بین مردم رایج باشند، ملاک قابل قبولی محسوب نمی‌شوند. 
روان‌شناسان بالینی سعی می‌کنند با تعیین ملاک‌هایی دقیق، مرز بین رفتارهای سالم و ناسالم را تشخیص دهند. در این میان، نکته مهم آن است که هر رفتار در یک طیف مورد مطالعه قرار می‌گیرد. 
  خانواده و نقش آن در مهرورزی
 
فهرست مطالب
خانواده و نقش آن در مهرورزی 1
بیماری محبت 2
محبت بیش از حد! 3
نمونه یابی 4
شدیدترین محبت 6
مراقب و آینده‌نگر 6
محبت در زندگی 7
طبیعت اولی حیوان و انسان 7
محبت به دیگران و حب ذات 8
محبت به دیگران رمز موفقیت 9
نقش محبت در زندگی خانوادگی 10
محبت و عشق در خانواده 12
چگونه به کودکان محبت کنیم؟ 14
محبت به فرزند هیچ وقت زیادی نیست 15
نقش محبت و قاطعیت در تربیت فرزندان 17
الگوی تربیتی محبت و عدم قاطعیت 17
الگوی تربیتی بی‌محبتی و عدم قاطعیت 18
الگوی تربیتی محبت و قاطعیت 19
الگوهای تربیتی 19
راههای ابراز محبت و تکریم به فرزندان 20
تعریف محبت و تکریم 20
اصول تکریم و محبت 20
اثرات تربیتی ابراز محبت و تکریم 21
راههای ابراز محبت و تکریم به فرزندان 22
محبت فراوان پیامبر(ص) نسبت به فاطمه(س) 23
آیا می دانید محبت کردن بهترین راه تربیت است؟ 25
کودکان محتاج راهنمایی هستند 25
اصل محبت در مدیریت اسلامی 29
تعریف مدیریت از نظراسلام‏ 29
محبت به مومنان 30
مهر ومحبت انسانها 30
لزوم مدارا ودوستی‏ 31
الف )اهیت دوستی درمدیریت 31
ب) فواید دوستی ورفاقت‏ 31
پ) ثواب رفاقت‏ 32
مقایسه سبک اسلامی با سبکهای مدیریتی امروز‏ 32
موخره 33
محبت درسیره‌ی نبی اکرم (ص ) 33
 
بیماری محبت
مرز بین رفتارهای سالم و ناسالم چیست؟ این سؤال بر اساس رویکردهای مختلف، پاسخ‌های متفاوتی در روان‌شناسی دارد. 
در بسیاری از موارد، تشخیص رفتار سالم از ناسالم آن چنان که عامه تصور می‌کنند، کار راحتی نیست. حتی اگر این چنین تشخیص‌هایی بین مردم رایج باشند، ملاک قابل قبولی محسوب نمی‌شوند. 
روان‌شناسان بالینی سعی می‌کنند با تعیین ملاک‌هایی دقیق، مرز بین رفتارهای سالم و ناسالم را تشخیص دهند. در این میان، نکته مهم آن است که هر رفتار در یک طیف مورد مطالعه قرار می‌گیرد. 
توضیح این موضوع با مثالی مؤثرتر خواهد بود. به عنوان نمونه، ترس، رفتاری است که می‌توان آن را در طیفی بین صفر تا صد بررسی کرد. ترس در حد صفر اگرچه در عمل به ندرت قابل مشاهده می‌شود اما رفتار چندان سالمی به حساب نمی‌آید. 
کودک یا بزرگسالی را تصور کنید که از هیچ کس و هیچ چیز نمی‌ترسد؛ آیا احتمال آسیب‌پذیری چنین فردی زیاد نیست؟ برای حفظ سلامت و ایمنی در زندگی، وجود مقداری از ترس لازم است. 
احساس خطر و ترسیدن در بعضی از موقعیت‌های زندگی باعث دوام و بقای‌ ما می‌شود. اگر کسی به این دلیل که نمی‌ترسد به سیم لخت برق دست بزند، آدم جسوری به حساب نمی‌آید و به طور حتم این نوع نترسیدن، سر او را به باد خواهد داد. هر چه در این طیف پیش‌تر رویم، جنبه‌های غیرعادی موضوع بیشتر خواهد شد. 
وقتی ترس به حدی برسد که روند زندگی عادی را مختل کند به اصطلاح روان‌شناسان به رفتاری مرضی تبدیل می‌شود و رفتاری ناسالم است. کسی از بلندی به حدی می‌ترسد که حتی حاضر نیست پشت‌بام برود؛ کودکی ترس مرضی در مورد مدرسه رفتن دارد؛ فردی که از ترس غرق شدن تا کنار استخر هم نمی‌رود؛ نمونه‌هایی از جنبه‌های ناسالم رفتار محسوب می‌شوند. 
به این ترتیب، بسیاری از رفتارها مانند اضطراب، غم و حساسیت تا حدی عادی هستند و حتی وجودشان در زندگی لازم است. اما همین رفتارها وقتی به حدی افزایش یابند که روند عادی زندگی را دچار اختلال کنند و مشکلاتی را در ارتباط فرد با خودش و دیگران به وجود آورند جزء رفتاری مرضی و ناسالم قرار می‌گیرند. 
 
محبت بیش از حد! 
مطالب گفته شده در مورد عشق و محبت نیز مصداق دارد. همان گونه که بی‌تفاوت بودن و به تعبیر عامیانه عاطفه نداشتن، رفتاری مقبول نیست، گاهی محبت شدید به رفتاری مرضی تبدیل می‌شود. تصور زندگی عاری از عشق و محبت، امکان‌پذیر نیست. 
یکی از نیازهای مهم هر انسان این است که مورد محبت قرار بگیرد و به دیگران محبت کند. لازم نیست درباره فواید و آثار عشق و محبت و ضرورت‌های آن سخن بگوییم، چرا که بخش قابل توجهی از نوشته‌ها، آثار هنری و ادبی بشر در همین باره است. هدف همه فعالیت‌های بشردوستانه این است که انسان‌ها عشق و محبت را جایگزین جنگ و تنفر کنند. 
زلزله بم را به خاطر دارید؟ موجی از نوع‌دوستی در ایران و جهان راه افتاد و عشق و محبت با تبلورهای مختلف در قلوب مردم فوران کرد. انسان‌ها حتی اگر عشق و محبت را فراموش کرده باشند باز هم در موقعیت‌هایی این نیاز را در زندگی خود باز می‌یابند و به آن روی می‌آورند. 
اما محبت مرضی چیست؟ گاهی شدت عشق و علاقه آدم‌ها به همدیگر به حدی است که به صورت پدیده‌ای دست و پاگیر و مشکل‌آفرین درمی‌آید. محبت مرضی، وابستگی‌های شدید را به همراه می‌آورد که نتیجه آن به طور معمول چندان خوشایند نیست. 
گاهی انسان‌ها در عشق و محبت به یکدیگر تا حدی پیش می‌روند که تصور فقدان، هجران، بیماری و هر نوع آسیبی برای طرف مقابل را ناممکن و غیر قابل تحمل می‌پندارند. دوست داشتن فرزند، همسر، مادر، خواهر،‌ برادر و غیره و ناراحتی‌ برای غم و رنجی که بدان‌ها وارد می‌شود، غیر عادی نیست. 

نظرات مختلف درباره انسان شناسی

نظرات مختلف درباره انسان شناسی

واژه شناسی 
درباره واژه نفس آمده است. 
نفس (بر وزن فلس) در اصل به معنی ذات است. طبرسی ذیل “و ما یخدعون الا انفسهم” بقره : 9 فرموده : نفس سه معنی دارد یکی بمعنی روح ، دیگری به معنی تاکید مثل “جائنی زید نفسه” سوم بمعنی ذات و اصل همان است. 
نفس در قرآن مجید نیز به چند معنی به کار رفته است . 
1) روح مثل “الله یتوفی النفس الا نفس حین موتها” خدا ارواج را در حین موت از ابدان می‌گیرد و روحی را که بدنش نمرده در وقت خواب قبض می‌کند ، آنگاه روحی را که در خواب گرفته نگاه می‌دارد. اگر مرگ را بر صاحب آن نوشته باشند و دیگری را تا وقتی معین به بدن می‌فرستد. 
2) ذات و شخص . مثل “واتقو یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا” بقره : 48 بترسید از روزیکه کسی از کسی کفایت نمیکند. 
3) در آیاتی نظیر “و ما ابری نفسی ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربی” یوسف : 53 . “و نفس و ما سواها . فالهمها فجورها و تقویها” شمس: 7و8 . میشود منظور تمایلات نفسانی و خواهشهای وجود انسان و غرائز او باشد که با اختیاری که داده شده میتواند آنها را در مسیر حق یا باطل قرار دهد. 
4) قلوب و باطن . در آیاتی نظیر “واذکر ربک فی نفسک تضرعا وخیفه” اعراف : 205. و تخفی فی نفسک مالله مبدیه احزاب : 37 .  مراد از نفس و نفوس در این آیات باید قلوب و باطن انسانها باشد. 
5) نفس به معنی بشر اولی در آیاتی مانند “یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء” سوره نساء : آیه 98 : انعام – 189 : اعراف 
  نظرات مختلف درباره انسان شناسی

این فایل با فرمت word و آماده پرینت میباشد

فهرست
چکیده 
مقدمه 
واژه شناسی 
خودشناسی و اصطلاحات آن 
تفسیر از خود بیگانگی و انواع آن 
آشنا ساختن انسان با خویشتن 
اهمیت خودشناسی در قرآن کریم 
انسان و شناخت های کاذب و فریبنده 
انسان و خداشناسی 
ارزش و مقام انسان 
ویژگی‌های انسان کامل در قرآن 
خداشناسی در کلام حضرت علی (ع)
نگاهی به سیمای انسان کامل و ویژگیهای او از دیدگاه نهج البلاغه 
انسان و دشمن شناسی 
دشمن داخلی 
ناکثین و شیوه حضرت علی (ع) در برخورد با آنان 
سیمای ناکثین 
نتیجه گیری 
پی نوشتها 
فهرست منابع 


واژه الله 
الله : ] ال لا[ (اخ) خدای سزای پرستش (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه تهذیب عادل) . علم است برای ذات واجب الوجود. (متن الفه) نام خداوندی تبارک و تعالی ، اصل این کلمه الاه (= اله) بود. علم است که به معبود حق دلالت دارد. چنانچه جامع معانی همه اسماء الحسنی می‌باشد ، نامی ازنام‌های خدا . لفظ جلاله. 1
باید دانست که در این کلمه صفت بخصوص از صفات حق تعالی منظور نیست و آن فقط علم ذات باری تعالی است ، ولی التزاما بجمیع صفات خدا دلالت می‌کند و شاید از این جهت گفته‌اند : الله نام ذات واجب الوجودی که جامع تمام صفات کمال است و این لفظ مبارک مجموعا دو هزار و هفتصد و دو بار در قرآن مجید آمده است و پنج بار “اللهم ” و بقیه “الله” (المعجم المفرس) وجود حق تعالی و توحید قرآن تعریف نکرده است و نشان نداده است. 2
 
واژه عدّو 
عدو : دشمن که در قلب به انسان عداوت دارد و در ظاهر مطابق آن رفتار می‌کند “ان الکافرین کانوا لکم عدوا مبینا” نساء : 101 . 
ان الشیطان للانسان عدو مبین) یوسف : 5 
به قول راغب دشمن 2 جور است یکی آنکه بشخص عداوت دارد و بقصد دشمنی است مثل : “فان کان من قوم عدو لکم” نساء : 92 
دیگری آن که به قصد عداوت نیست بلکه وی حالتی دارد که شخص از آن متاذی می‌شود چنانکه از کار دشمن ، مثل “فانهم عدو لی الا رب العالمین” 
بعضی موارد از عداوت دشمنی ظاهر و از بعضا عداوت و کینه قلبی است گرچه عداوت بمعنی تجاوز قلبی است در اقرب موارد گفته : عداوت به معنی خصومت و دوری است بقولی آن اخص از بغضاء است که هر عدو مبغض است و گاهی آنکه دشمن نیست مبغض است.3
در آیه “و لا تعاونوا علی الاثم والعدوان” مائده 20 : عدوان چنانچه از راغب نقل شده است و در المنار ذیل آیه فوق گفته عدم رعایت عدالت در رفتار و معامله با دیگران لذا بهتر است آن را ظلم معنی کرد یعنی در گناه ظلم همدیگر را یاری نکنید. 
 
خودشناسی و اصطلاحات آن 
اصطلاحاتی که برای شناخت خود باید مورد توجه قرار گیرد عبارتند از:
1-حیات : عالی ترین محصولی که کارگاه طبیعت تولید می‌کند ، این پدیده با قطع نظر از ماهیت شگفت انگیزی که دارد ، دارای مختصات عمومی و روشنی است که آن را از سایر اجزاء عالم طبیعت مشخص می‌نماید. مانند احساس ، لذت و الم ، آماده نمودن محیط برای زیست تولید نسل ، مقاومت در مقابل عوامل مزاحم و .. همه جانداران در این پدیده مشترک می‌باشند. 
2-جان : مانند خمیر مایه حیات برای جانداران است ، یا حیات در چهره احساس ملایم و ناملایم جان نامیده می‌شود. 
3-خود : عامل مدیریت حیات است که تنظیم روابط حیات را با محیط طبیعی و با سایر موجودات پیرامون خود بعهده می‌گیرد. 
4-من : از آنهنگام که خود مورد آگاهی قرار می‌گیرد و می‌تواند از “جز خود” تفکیک شود. من و خود باعتبار ابعاد و کیفیات مختلف ، با توصیفات گوناگونی متنوع میگردد ، مانند من اجتماعی ، من برتر ، من طبیعی ، من ایده آل، من مجازی و من حقیقی … 
5-روان : اصطلاحی است برای آن حقیقت واحد درونی که دارای فعالیت‌ها و خواص و نمودهای مخصوص می‌باشد که در علوم گوناگون روانی مورد بحث و تحقیق قرار می‌گیرند. 
بنظر می‌رسد که تفاوت چهره من و روان در وضع پویایی روان است که عبارت است از تحرک دائمی و دگرگونی مستمر که در من حکمفرما است. اگر اولین استعمال کنندگان این اصطلاح باین معنای پویایی من توجه داشته و آن را روان اصطلاح کرده‌اند ، توجهی فوق العاده با ارزش داشته‌اند. جلال الدین مولوی در توضیح اندیشه و امعان که بمعنای دقت در تفکر است ، چنین می‌گوید: 
چیست امعان ؟ چشمه را کردن روان    چون ز تن وارست گویندش روان
6-روح : جنبه عالی روان که وابستگی آن را به جهان مافوق طبیعت محسوس نشان می‌دهد ، روح نامیده می‌شود. البته دو اصطلاح روح و روان گاهی بطور مترادف بجای یکدیگر هم بکار برده می‌شوند. 
7-ذات : اصطلاحی است دارای معنای عمومی که در مقابل جهان عینی بکار می‌رود و اغلب مترادف با ماهیت است. 
 
تفسیر از خود بیگانگی و انواع آن 
از خود بیگانگی عبارت از فقدان خود یا بعضی از عناصر خود ، در مجرای تاثر از عوامل رباینده‌ای که دست به کار می‌شوند و انسان را از خود بیگانه و محروم می‌سازند. با نظر به قرار گرفتن خود در مجرای دگرگونی‌ها و مورد آگاهی یا مجهول بودن آن ، هشت معانی مختلفی را برای “از خود بیگانگی” مطرح می‌گردد. 
الف) جهل و ناآشنایی با خود 
متاسفانه “از خود بیگانگی” به این معنا با نظر به عوامل فردی و تربیت‌ها و انگیزه‌های اجتماعی و محیطی با انواع گوناگونش اکثریت چشمگیر انسانها و در برگرفته است. 
هیچ ایده ئولوژی و مکتبی مادامی که نتواند آیینه صیقلی شده‌ای برای شناساندن خود انسانها به دست بگیرد و سپس بایستی‌ ها و شایستی‌ها خود را عرضه نماید ، کار قابل توجهی انجام نخواهد داد. 
با این حال چگونه می‌توان “از خود بیگانگی” ناشی از خود ناآشنایی را از قلمرو انسانی ریشه کن کرد ؟ 
حیات آدمی این مختص شگفت انگیز را دارد که همواره بمقدار حد اکثر توانایی در معرفت که فلسفه بنیادین هستی او را روشن بسازد باضافه تعهد در آن مقدار از معرفت “آشنایی با خود” پیدا کرده و از درد “از خود بیگانگی” نجات پیدا می‌کند. بارقه‌هایی از حیات همواره افق حیات را بآن اندازه که میدان تکاپو برای کمال را باز کند ، روشن می‌سازد. 
 
ب) خودباختگی (خود را در دیگران دیدن) 
این نوع “از خود بیگانگی” از دو پدیده اساسی ناشی می‌گردد : 
1) برون گرایی مفرطی است که جز خود را با امتیازات حیاتی رنگ آمیزی می‌نماید و در جاذبه آن امتیازات بهر سو کشیده می‌شود. این کشش موجب طرد شدن خود می‌گردد. تنها راه چاره این نوع “از خود بیگانگی” اثبات این حقیقت است که هیچ امتیازی در جز خود که برای خود نسبی و موقت است (و بدون رنگ آمیزی با امتیاز مطلق که از مختصات خود میباشد ، امکان پذیر نیست) نبایستی عامل ربوده شدن خود بوده باشد. این موفقیت بسیار بزرگ و سازنده ، در نتیجه ارزیابی واقعی امتیازاتی خواهد بود که نشان مطلق بودن آنها را در برابر خودهای انسانی از پیشانی آن امتیازات محو بسازد. بدست آوردن این موفقیت بزرگ در همه جوامعی که انسان و عظمت‌های او در آن شناخته شده است امکان پذیر و قابل بهره برداری می‌باشد. 
2) ضعف و ناتوانی خود است که استقلال موجودیت خود را نمی‌تواند حفظ نماید. این ضعف و ناتوانی ممکن است ناشی از حقارتی باشد که خود را فرا گرفته و آن را از شایستگی استقلال و مدیریت ساقط نموده است. 
این دو پدیده موجب می‌شود که آدمی خود خویشتن را در بیرون از خویشتن احساس کند. این احساس حقارت یا خودکم بینی اگر همراه با احساس احتیاج به داشتن خود بوده باشد ، سبب می‌گردد خویشتن را در دیگران می‌بیند و خود کم بینی را با امتیازات خود دیگران جبران می‌نماید. 
و اگر خودکم بینی همراه با احتیاج به داشتن خود نباشد ، به بیماری تخریب خود خویشتن و خود دیگران مبتلا می‌گردد. 
زانکه هر بدبخت خرمت سوخته  می نخواهد شمع کس افروخته
پدیده خود کم بینی از دو عامل مهم ناشی می‌گردد : 
عامل یکم – شکست‌های پی در پی در مسیر زندگی است که موجب از دست رفتن اعتبارو ارزش خود می‌گردد. چاره این خود کم بینی ، افزودن به اندیشه‌های منطقی و هشیاری در هفد گیری های زندگی است که شکست‌ها را تا حد قابل تحمل تقلیلی می‌دهد. وو اگر این بینایی را داشته باشیم که در امتداد زندگی هیچ شکست مطلقی وجود ندارد که شکست خود را بطور مطلق در دنبال خود بیاورد ، همان شکست‌ها موجب تکاپو برای جبران و تقویت خود از سایر موفقیت‌ها می‌گردد. 
عامل دوم – سرکوب کردن نیروها و فعالیت‌های مثبت روان آدمی است ، مانند اندیشه و تعقل و و جدان و امید و اراده و غیر ذلک. بدانجهت که این نیروها و فعالیت‌های مثبت ، هم جنبه ریشه‌های بنیادین خود را دارد و هم عالی ترین نتیجه خود محسوب می‌شوند ، لذا در موقع سرکوب شدن آنها هر دو جنبه ریشه‌ای و نتیجه‌ای “خود” تباه می‌شود و بطور طبیعی حقارت خود را فرا می‌گیرد و خود کم بینی یا انسان را به وابستگی به خود دیگران می‌کشاند و یا به بیماری تخریب خود و جز خود مبتلا می‌سازد. اینست پلیدترین ستمی که آدمی می‌تواند درباره خود روا بدارد. این مضمون در قرآن مجید چنین آمده است: “یا ایها الناس انما بغیکم علی انفسکم” 
(ای مردم (با این انحرافات) به خودهای خویشتن ظلم می‌کنید.) 
 
ج) انکار خود : پیکار و مبارزه با خود که ناشی از انکار خود می‌باشد، یکی از موارد نازل از خود بیگانگی است که اگر تعلیم و تربیت های سازنده نتواند این درد را معالجه کند ، هیچ گامی در راه بهبود انسان‌ها برنداشته است. 
مگر قانونگذار روان آدمی نگفته است : 
“و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم” 
و نباشید مانند کسانی که خدا را فراموش کردند و در نتیجه خداوند هم خودهای آنان را مورد فراموشی خودشان قرار داد. انکار آغاز و پایان و هدف هستی عامل همان “از خود بیگانگی” است، که افلاطون آن را “انکار خود” نامیده است. 
 
د) خود را از دست دادن معامله‌ای 
خود از دست دادن معامله‌ای غیر از “خود باختگی” و “انکار خود” می‌باشد. این معنا “از خود بیگانگی” بر مبنای سود جویی و نفع طلبی افراطی استوار شده است. این بیگانگان از خویشتن ، منکر واقعیت خود نیستند و “خود” را هم نمی‌بازند ، بلکه خود را قابل معامله می‌دانند ، خود می‌دهند و سود می‌گیرند. 
 
عنوان : آشنا ساختن انسان با خویشتن 
انسان بیگانه از خویشتن ، نه تنها از مفهوم عالی انسانیت بدور است بلکه فاقد احساس موجودیت است انسان خود آگاه است و هم جهان آگاه و دوست می‌دارد از خود و جهان آگاه تر گردد. تکامل و پیشرفت و سعادت او در گروه این دو آگاهی است. 
از این دو آگاهی کدام از نظر اهمیت در درجه اول است و کدام در درجه دوم است ؟ داوری درباره این موضوع چندان ساده نیست. برخی بیشتر به خودآگاهی بها می‌دهند و برخی به جهان آگاهی احتمالا یکی از وجوه اختلاف طرز تفکر شرقی و طرز تفکر غربی در نوع پاسخی است که به این پرسش می‌دهند ، همچنانکه یکی از وجوه تفاوت‌های علم و ایمان در این است که علم وسیله جهان آگاهی و ایمان سرمایه خودآگاهی است. البته علم سعی دارد انسان را همان گونه که به جهان آگاهی می‌رساند به خود آگاهی نیز برساند. 
علم النفس هم چنین وظیفه‌ای بر عهده دارد . اما خودآگاهی‌هایی که علم می‌دهد مرده و بیجن است ، شوری در دل ها نمی‌افکند و نیروهای خفته انسان را بیدار نمی‌کند ، برخلاف خودآگاهی هایی که از ناحیه دین و مذهب پیدا می‌شود که با یک ایمان پی ریزی می‌شود. خودآگاهی ایمانی ، سراسر وجود انسان را مشتمل می‌سازد. 
آن خودآگاهی که خود واقعی انسان را به یادش می‌آورد غفلت را از او می‌زداید ، آتش به جانش می‌افکند او را دردمند و درد آشنا می‌سازد. کار علوم و فلسفه‌ها نیست. این علوم و فلسفه‌ها احیانا غفلت زا هستند و انسان را از یاد خودش می‌برند. از این رو بسا دانشمندان و فیلسوفان بی‌درد و سر در آخور و خود ناآگاه و بسا تحصیل ناکرده‌های خودآگاه دعوت به خودآگاهی و این که خود را بشناس تا خدای خود را بشناسی ، خدای خویش را فراموش مکن که خودت را فراموش می‌کنی ، سرلوحه تعلیمات مذهب است.