مقاله درمورد ایده آلیسم
فهرست
آرمانگرایی یا ایدهآلیسم
کاربرد دیگر
شبهات ایده آلیسم
ایده آلیسم در سیاست
دو نوع ایده آلیسم
ایده آلیسم قدیم و جدید
ایدهآلیسم ریشه ایمان را میخشکاند
ایدهآلیسم آلمانی در ایران
آرمانگرایی یا ایدهآلیسم :
آرمانگرایی یا ایدهآلیسم (به انگلیسی: Idealism) یکی از مفاهیم فلسفی است.
طرح مسئله اساسی فلسفه رابطه فکر (ذهن) است با هستی (عین). به عبارت دیگر مسئله رابطه شعور انسانی است با جهان مادی خارج. این مسئله اساسی دارای دو جهت است. جهت اول مسئله تقدم مادهاست بر شعور یا شعور بر ماده؟ همه مکاتب فلسفی طبق پاسخی که به این مسئله اساسی میدهند به دو گروه بزرگ تقسیم میشوند. همه فلسفه علی رغم تنوع افکار فلسفی و گوناگونی مکاتب در حقیقت دو گروه بزرگ را تشکیل میدهند. کسانی که معتقدند ماده قبل از پیدایش شعور وجود داشته و شعور نتیجه تکامل طولانی مادهاست ماتریالیستها نام دارند. ماتریالیسم اندیشهها را زائیده و محصول فعالیت مغز انسانی میشمرند.
کسانی که معتقدند شعور مقدم بر ماده و مستقل از مادهاست و به صورت «عقل محض» یا به صورت «محسوسات و ذهنیات انسان» خالق جهان مادی است ایده آلیستها نام دارند. آنها اندیشه و شناخت را عامل اولیه و مبداء نخست و دارای تقدم میشمرند.
برابر اروپایی آرمان یعنی واژه ایده در اصل واژهای است یونانی و معانی مختلفی دارد. مانند شکل، ظاهر، نمونه و غیره... خود این واژه از لفظ یونانی دیگری با نام «ایده ئیو» که به معنای دیدن است، مشتق شدهاست. گاه با ترجمه سادهای ماتریالیستها را مادیون و ایده آلیستها را آرمان گرایان میخوانند و میگویند که مادیون یعنی کسانی که بدنبال منافع مادی هستند نظر به مادیات و سود شخصی دارند با حرص و آز به دنبال ثروت و شهرت میروند. ولی ایده آلیستها یعنی کسانی که نظر به معنویات دارند و به دنبال آرمانی عالی بوده و خود را وقف ایده و اندیشهای نمودهاند. واضح است که این گونه ترجمه و تعریف معانی ماتریالیسم و ایده آلیسم نادرست است. اول کسی که این واژه را در فلسفه و به عنوان اصطلاح فلسفی آرمان به کاربرد، افلاطون بود که آن را به اعتبار یکی از معانی این واژه یعنی نمونه و مثال، در مورد یک سلسله حقایق مجرد یا همان مثل افلاطونی استعمال نمود.
افلاطون برای هر نوعی از انواع موجودات جهان، یک موجود مجرد عقلانی قائل بود که افراد محسوس یا همین موجوداتی که در جهان میبینیم، سایه و نمونه آن موجود و خود آن موجود، نمونه کامل افرادش است. حقیقت هر نوع را باید در آن موجود یافت. افلاطون، این موجودات مجرد از ماده را که حقایق عالمند و تنها با سلوک عقلانی میتوان به آنها رسید، ایده خواند. (مترجمان دوره اسلامی آن را مثال ترجمه کردهاند.) باید توجه داشت که وی منکر وجود افراد محسوس نبود، بلکه وجود آنها را متغیر و فانی میدانست. بر خلاف موجودات جهان محسوس، ایده یا مثال دارای وجود لایتغیر و باقی است. در میان مسلمانان، پیروان مکتب اشراق به این ایدههای افلاطونی معتقد بودند.
طبق نظر افلاطون، ما نمیتوانیم به موجودات جهان خارجی علم پیدا کنیم بلکه تنها آنها را با حواس درک میکنیم. (چرا که میان ادراک و علم تفاوت وجود دارد. همه حیوانات، ادراک دارند، اما علم ندارند.) علم به چیزی تعلق میگیرد که کلی و بیرون از زمان و مکان است و آن همان ایده یا موجود مجرد عقلانی است. به همین دلیل، افلاطون نخستین آرمانگرا خوانده میشود. یعنی کسی که اصالت حقیقی محسوسات و موجودات جهان محسوس را نفی کرده و واقعیت اصلی را در جای دیگر میجوید.
تا اواخر سده هفدهم، آرمانگرایی تنها به همین مکتب یعنی اعتقاد به مثل و ایدهها و یا به عبارت دیگر، اعتقاد به حقایق اصلی جهان که مستقل از ماده و دور از دسترس حواسند، گفته میشد. اما به تدریج معانی مختلفی پیدا کرد و هر مکتب فلسفی این اصطلاح را به معنای خاصی بکار برد. مثلاً کانت به آرمانگراییای معتقد بود که آن را آرمانگرایی استعلایی نام گذارد.
امروزه معنی اصلی و شایع آن، این است که:
ایده یعنی تصورات ذهنی (اعم از حسی، خیالی یا عقلی) و آرمانگرایی یعنی مسلک کسانی که تنها ایده و تصورات ذهنی را واقعی میدانند و به وجود خارجی جهان خارج و یا به عبارت دیگر به وجود جهان مستقل از ادراک قائل نیستند.
آرمانگرایان به واقعیتهای خارجی مانند آسمان، زمین، حیوان، اشخاص دیگر و به طور کلی آن چه با حواس درک شود، اعتقاد ندارند و همه جهان را خیال و پندار میدانندو میگویند: ما جز واقعیت وجود خود و یک رشته پندارهای ذهنی به وجود چیز دیگری در جهان اعتقاد نداریم؛ زیرا آنچه را که جهان خارج از خود مینامیم، به هیچ وجه نمیتوانیم درک کنیم مگر با قوه ادراک خود و قوه ادراک چیزی بیش از تصورات مختلف در اختیارمان قرار نمیدهد.
به عبارت دیگر آنها وجود عالم خارج یا این پندارها را صرفاً ساخته ذهن خود میدانند و نظرشان این است که ما فکر میکنیم که واقعیتی به نام درخت وجود دارد، ولی هرگز نمیدانیم که آیا در خارج از ذهن چنین واقعیتی هست یا نه؟ برخی از ایدهآلیستها گام را فراتر نهادند و کلیه واقعیتهای خارجی حتی وجود خود و علم به هر چیزی را انکار کردند که در یونان قدیم به سوفسطائی یا سوفسیت مشهور شدند.
در واقع آرمانگرایی به معنای اصالت تصور و در مقابل واقعگرایی قرار دارد که به معنای اصالت واقع یا اصالت وجود خارجی موجودات جهان محسوس است و آرمانگرا کسی است که جهان خارج از ذهن را منکر است.
از آرمانگرایان مشهور یونان باستان میتوان به پروتاگوراس و گرگیاس و از آرمانگرایان جدید به بارکلی و شوپنهاور اشاره کرد.
کلمه ایده (idea) در اصل کلمه ای است یونانی و معانی مختلفی دارد. مانند شکل،ظاهر،نمونه و غیره ... خود این کلمه از لفظ یونانی دیگری با نام "ایده ئیو" که به معنای دیدن است، مشتق شده است.
اول کسی که این کلمه را در فلسفه و به عنوان اصطلاح فلسفی به کاربرد، افلاطون بود که آنرا به اعتبار یکی از معانی این کلمه یعنی نمونه و مثال، در مورد یک سلسله حقایق مجرد یا همان مثل افلاطونی استعمال نمود.افلاطون برای هر نوعی از انواع موجودات جهان، یک موجود مجرد عقلانی قائل بود که افراد محسوس یا همین موجوداتی که در جهان می بینیم، سایه و نمونه آن موجود و خود آن موجود، نمونه کامل افرادش است. حقیقت هر نوع را باید در آن موجود یافت.افلاطون، این موجودات مجرد از ماده را که حقایق عالمند و تنها با سلوک عقلانی می توان به آنها رسید، ایده خواند. (مترجمین دوره اسلامی آنرا مثال ترجمه کرده اند.)باید توجه داشت که وی منکر وجود افراد محسوس نبود، بلکه وجود آنها را متغیر و فانی می دانست. بر خلاف موجودات جهان محسوس، ایده یا مثال دارای وجود لایتغیر و باقی است.در میان مسلمین، پیروان مکتب اشراق به این ایده های افلاطونی معتقد بودند.طبق نظر افلاطون، ما نمی توانیم به موجودات جهان خارجی علم پیدا کنیم بلکه تنها آن ها را با حواس درک می کنیم. (چرا که میان ادراک و علم تفاوت وجود دارد. همه حیوانات، ادراک دارند، اما علم ندارند.)علم به چیزی معلق می گیرد که کلی و بیرون از زمان و مکان است و آن همان ایده یا موجود مجرد عقلانی است.به همین دلیل، افلاطون نخستین ایده آلیست خوانده می شود. یعنی کسی که اصالت حقیقی محسوسات و موجودات جهان محسوس را نفی کرده و واقعیت اصلی را در جای دیگر می جوید.تا اواخر قرن هفدهم، ایده آلیسم تنها به همین مکتب یعنی اعتقاد به مثل و ایده ها و یا به عبارت دیگر، اعتقاد به حقایق اصلی جهان که مستقل از ماده و دور از دسترس حواسند، گفته می شد.اما به تدریج معانی مختلفی پیدا کرد و هر مکتب فلسفی این اصطلاح را به معنای خاصی بکار برد. مثلا کانت به ایده آلیسمی معتقد بود که آن را ایده آلیسم استعلایی نام گذارد.امروزه معنی اصلی و شایع آن، این است که:ایده یعنی تصورات ذهنی (اعم از حسی، خیالی یا عقلی) و ایده آلیسم یعنی مسلک کسانی که تنها ایده و تصورات ذهنی را واقعی می دانند و به وجود خارجی جهان خارج و یا به عبارت دیگر به وجود جهان مستقل از ادراک قائل نیستند.ایده الیست ها به واقعیتهای خارجی مانند آسمان، زمین ،حیوان،اشخاص دیگر و به طور کلی آن چه با حواس درک شود، اعتقاد ندارند و همه جهان را خیال و پندار می دانندو می گویند:ما جز واقعیت وجود خود و یک سلسله تصورات ذهنی به وجود چیز دیگری در جهان اعتقاد نداریم؛ زیرا آنچه را که جهان خارج از خود می نامیم، به هیچ وجه نمی توانیم درک کنیم مگر با قوه ادراک خود و قوه ادراک چیزی بیش از تصورات مختلف در اختیارمان قرار نمی دهد.به عبارت دیگر آنها وجود عالم خارج یا این تصورات را صرفا ساخته ذهن خود می دانند و نظرشان این است که ما فکر می کنیم که واقعیتی به نام درخت وجود دارد، ولی هرگز نمی دانیم که آیا در خارج از ذهن چنین واقعیتی هست یا نه؟برخی از ایده آلیست ها گام را فراتر نهادند و کلیه واقعیتهای خارجی حتی وجود خود و علم به هر چیزی را انکار کردند که در یونان قدیم به سوفسطائی یا سوفسیت مشهور شدند.در واقع ایده آلیسم به معنای اصالت تصور و در مقابل رئالیسم قرار دارد که به معنای اصالت واقع یا اصالت وجود خارجی موجودات جهان محسوس می باشد و ایده آلیست کسی است که جهان خارج از ذهن را منکر است.از ایده آلیست های مشهور یونان باستان میتوان به پروتاگوراس و گرگیاس و از ایده آلیست جدید به بارکلی و شوپنهاور اشاره کرد.
● کاربرد دیگر
ریشه کلمه ایده آلیسم (آرمان گرایی)، ایده آل به معنای مطلوب کامل است. به همین جهت ایده آلیست در ادبیات روزمره به فردی اطلاق میگردد که استانداردهای بسیار بالا دارد در حالی که ممکن است این استاندارد با توجه به شرایط و یا حقیقت طبیعت و دنیا غیر واقعی یا غیر قابل دسترس باشد. از این جهت ایده آلیسم متضاد با مفهوم پراگماتیزم یا عمل گرایی میباشد. بنا به دلایل تاریخی و نمونههای فرهنگی، عدهای بر این عقیدهاند که در مجموع ایرانیان ملتی آرمان گرا هستند.
شبهات ایده آلیسم
شبهات ایده آلیسم هر چند از آن جهت که میخواهد بر خلاف بدیهی و حقایق مسلمه نتیجه بگیرد فاقد ارزش است و هر کس میداند مغلطه است و معمولا در پاسخ این شبهات بوضوح و بداهت مطلب قناعت میکنند لکن حل علمی و فلسفی این مغلطهها دقت زیادی لازم دارد و موقوف بر این است که حقیقتا علم ادراک و ارزش معلومات دانسته شود و این دو مطلب در مقاله 3 و مقاله 4 مفصلا گفته خواهد شد و در نکته 3 همین مقاله خواهد آمد که فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک که خود را نقطه مقابل ایده آلیسم میداند در بیان حقیقت علم نظریهای را اتخاذ کرده است که صد در صد ایدهآلیستی است .
فعلا در مقام پاسخ علمی بشبهه بالا همین مقدار که در متن اشاره شده کافی است و خلاصه آن اینکه علم دارای خاصه کاشفیت از خارج استبلکه علم عین کشف از خارج است و ممکن نیست علم باشد و صفت کشف نباشد یا علم و کشف باشد واقع مکشوف وجود نداشته باشد و اگر فرض شود واقع مکشوف وجود ندارد کاشفیت وجود ندارد و اگر کاشفیت وجود ندارد پس علم وجود ندارد و حال آنکه باقرار خصم علم وجود دارد خود دستگیر میشود نه بی خاصه و گرنه علم نخواهد بود و کسی نیز مدعی نیست که ما با علم بخارج خود واقعیتخارج را واجد میباشیم نه علم را .
شبهه 2 حواس ما که قویترین وسائل علم بواقعیتخارج میباشند پیوسته خطا میکنند مثلا حس باصره جسم را از دور کوچک میبیند و از خیلی نزدیک بزرگتر از آنچه هست نشان میدهد و یا آتش آتش چرخان را در حال گردش به شکل دایره و قطره باران را که از آسمان فرود میآید به شکل خط نشان میدهد و همچنین سایر حواس مثلا گرمی و سردی بوسیله حس لامسه دانسته میشود اگر فرض کنیم یکدست ما گرم و دست دیگری سرد باشد و هر دو را در آب نیم گرم فرو ببریم با یکدست آن آب را سرد و با دست دیگر آنرا گرم احساس مینماییم . خطاهای حواس بسیار زیاد است و انواعی دارد و در کتب علمی و فلسفی مسطور استبعضی از دانشمندان معتقدند انواع خطاهای حواس بالغ بر هشتصد نوع میباشد و همچنین وسائل و طرق دیگر غیر حواس گرفتار اغلاط زیاد هستند چنانکه دانشمندانی که با هر گونه وسائل تحرز از خطا خودشان را مجهز کردهاند از خطا مصون نمانده و یکی پس از دیگری از پای درآمدهاند پس چگونه میتوان بوجود واقعیتی وثوق و اطمینان پیدا کرد . پاسخ کسی وقوع خطا در بعضی موارد سبب نمیشود که ما از جمیع معلومات خود حتی از فطریات و حقایق مسلمه سلب اعتماد نموده و منکر جمیع واقعیتهای خارج که از راه علم بانها رسیدهایم بشویم بلکه خود همین پی بردن بخطا دلیل بر این است که ما یک سلسله حقایق مسلمه داریم که آنها را مقیاس قرار دادهایم و از روی آنها باین خطاها پی بردهایم و اگر نه پی بردن بخطا معنی نداشت زیرا با یک غلط غلط دیگری را نمیتوان تصحیح کرد . و بعلاوه دانشمند ایده آلیستبا همه خطاهائی که از حس دیده هیچگاه نشده که چشم خود را ببندد و در کوچه و خیابان راه برود یا راه و چاه را که میبیند هر دو در نظرش مساوی باشند و هر دو را بعنوان دو اندیشه تلقی نماید و همچنین با همه خطاهائی که از عقل دیده هیچگاه نشده از استدلال عقلی لب ببندد بلکه خود همین شبهات ایده آلیسم بصورت استدلال عقلی بیان شده است و اگر استدلال عقلی باطل باشد خود این استدلال هم باطل استنمیتواند مدعی شود که ما در جهان معلومات خطا و لغزش نداریم و یا هر چه میفهمیم راست و درست است و فلسفه نیز این دعوی را ندارد بلکه دعوی فلسفه اینست که ما واقعیتی خارج از خودمان فی الجمله داریم و خود بخود فطرتا این واقعیت را اثبات میکنیم زیرا اگر اثبات نمیکردیم نسبتبموضوعات ترتیب اثر منظم نمیدادیم پیوسته پس از گرسنگی به خیال خوردن نمیافتادیم پیوسته پس از احساس خطر فرار نمیکردیم پیوسته پس از احساس نفع تمایل نمینمودیم پیوسته و پیوسته با اینکه اندیشه خالی در دستخودمان و اثر خودمان میباشد و همه وقت میتوانیم به دلخواه خودمان اندیشههائی بکنیم . شبهه 3 اگر کاشفیت علم و فکر از خارج یک صفت واقعی بود و تنها اندیشه و پندار نبود هیچگاه تخلف نمیکرد و ما به این همه افکار پر از تناقض و معلومات پر از خطا گرفتار نمیشدیم زیرا تحقق خطا و غلط در واقعیتخارج از ما قابل تصور نیست چنانکه وجود ما و فکر ما هیچگاه نمیتواند غلط بوده باشد پس بجز ما و افکار ما چیزی را نمیتوان اثبات کرد و کاشفیت علم از خارج پنداری بیش نیست .